يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
گاهی به دروغ اظهار می کنیم
همدیگر را دوست داریم
واین پایان آزادی نیست
|
|
|
|
|
ای دلهره های بی درک من !
ای افسوس های بی مرز من !
در قدمگاه حسرت سوختی...
|
|
|
|
|
صحبت شبهای بیخوابی
شوریده سخن گفتن
چه خوش است با تو
دل به دریا زدن و زار گریستن
چشم بر بستن و
|
|
|
|
|
از تمام خاطرات تو
نقش اناری ست در نگاهم
که ترک خورد....!
|
|
|
|
|
بارالها کفر اما آنچه اشرف بود نی مال من است
|
|
|
|
|
تار تنیدی به سکوت ،
خیره به شب شدی چرا
|
|
|
|
|
خنجرنامردیتعمریستدرقلبمناست
زجر دارم می کشم پسکیتمامش میکنی
|
|
|
|
|
هر بار
سقوط می کنی
از ارتفاع باورم
اما فردا
باز
به خنده ای
تیتر روزنامه می شود
نجات
|
|
|
|
|
غم خورده از زمان و زمین خسته میشوم
|
|
|
|
|
📍تصنیف م.مدهوش💘
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
در دلم داغ تو دارم
در تنم درد تو هست
در سرم عشق تو ، ای جان چه خوشست
در دل شب ، با غم به تو میپیو
|
|
|
|
|
به عبادتگار کافر شده شلاق نزن
|
|
|
|
|
خدایا تو همه پشت و پناهی
همه عالم تویی تو تکیه گاهی
اگر عالم بگویندش چه هستی
همی گویم نوای عشق و
|
|
|
|
|
ای یوسف این زیبایی ظاهر چیزی نیست!
خواهند فروخت یک روز در بازار ارزانت
|
|
|
|
|
من که در میکده عشق تو مأوا دارم
غرق زیبایی ام و کی غم فردا دارم
|
|
|
|
|
در اینجا هرکسی در عشق سهمی دارد از بودن
کسی آغوش یارش را
يکی چون من دو چندی خاطراتی تلخ یا شیرین
|
|
|
|
|
این لحظهها دیوانهام، لعنت به این تقدیر
|
|
|
|
|
آمده ام که بروم
ماندنم به چه کار آید
وقتی همه رفتنی ست.
عزیزحسینی
|
|
|
|
|
و من طعم لبت را خاطرم هست
که طعم قهوه بود و عطر سیگار
|
|
|
|
|
آواى خوشى مى شنوم، نام شماست؟
يا موج صداى نرم و آرام شماست؟
انگار نواى زندگى خورده به گوش
|
|
|
|
|
باز من،باز شبی دیگر
باز بیخوابی و بیداری
باز مرور خاطرات تو
باز بغض های تکراری
|
|
|
|
|
مهدی تو از باران بگو از لحظه های بیشمار
از لحظه های گم شده در کوچه های انتظار
|
|
|
|
|
یک شعر گیلکی با برگردان پارسی
|
|
|
|
|
کاش که برگردی بمانی در برم!؟
|
|
|
|
|
دکمههای زندگی را باز میکنم؛
و در میآورم این پیراهن گشاد را.
|
|
|
|
|
بسازم باغ و بستانی به دور تو پر زنبق پر از سنبل
بهاری بر تنت آرم بماند تا زمستانها
|
|
|
|
|
پس کی نظر می کنی؟
بر شعرهای پریشان دفترم
شعر که نه،
ردّ اشک های چکیده بر کاغذ،
|
|
|
|
|
تولد فقط بهانه هست
با تولد میشه فهمید چکسانی تو را برای خودت قبول دارند
|
|
|
|
|
شنیدم ز بیماری پادشاه
که بردن ز نامش بود چون گناه
|
|
|
|
|
ای عارفان
جرم است اگر مستی, ماییم همه مجرم
ظلم است اگر بر ما, ماییم ز مستان ها
حدی نبود اینجا ,
|
|
|
|
|
میخواهمت
نه برای با خود بودن...
|
|
|
|
|
با طعم تلخت کنار نیامدیم
سالهاست
چهل وچند بهار
درقفس
جان داده اند از سرما
که دیو افسانه بافت
|
|
|
|
|
قلم از عشق ایمان مینویسد
هم از درد و هم از جان مینویسد
|
|
|
|
|
قلبم ازعذابِ وجدان ،
خود را کُشته
چونکه از پیکره ی ثانیه های بی جان ،
ساخته بود ، پُشته پُشته
|
|
|
|
|
بی محابا قلبم از کف می رود...
|
|
|
|
|
خلق مبروکی که خود خاک نشین است
|
|
|
|
|
خسرو اگر شد چامه گو، از بانگ شهر آشوب توست
|
|
|
|
|
بخدا تن سالم ببرم ازاین جهان
دوباره باز خواهم گشت
|
|
|
|
|
نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد
|
|
|
|
|
امید دلم در تاریکی شب جا مانده
بیا وبهارش باش
جنابِ شعرهای من
خوب میدانی که دلتنگم
چه بوی خوشی م
|
|
|
|
|
می شوم خوب ولی خوب سراب است
|
|
|
|
|
هزاران فصل تا آن یک بهار است
چو می روید گلی همراه خار است
|
|
|
|
|
اهل دل هستی اگر، بگشا گره از مشکلی
|
|
|
|
|
همسفر با سهراب
گل باغچه قایق من
ریشه در بیکران ها دارد
عطر گیسویش هم
نم باران، لب رود ،جریان
|
|
|
|
|
همره قافله ُ عشق کجا میگردی
|
|
|
|
|
نازنینم ما همان اطفال دیرین توایم /
کودکان مکتبت ، دلگرم تمرین توایم....
|
|
|
|
|
🌅هر کجا شاهیست ما هم در ولایت میرویم🌅
|
|
|
|
|
می ریزد از نگاه تو دیوارهای شهر
|
|
|
|
|
دلم را مثل کاغذ کردهای پاره نرنجیدم
|
|
|
|
|
از سرآغاز تو افسانه ی پایان بودی
|
|
|
|
|
نسخه ویرایش شده شعر حکایت تاجر
|
|
|
|
|
از جنون و عاشقی ترسیده ام
|
|
|
|
|
خوش یافته اند جا
سنگر بر لونه ی عقاب
دفن صاحب خا نه
درخاک قفلت انتطار
دست پا زدن حس د
|
|
|
|
|
اگر نسیم بودی
نفس به نفس
حبس می کردم تورا
میان سینه ام
نه اصلا
|
|
|
|
|
چو نیکی میکنی با ما عیان کن
هوای خشم داری هم نهان کن
|
|
|
|
|
من صدای اوج پرواز را شنیدم که چنین ،
خوابم ازچشم پریده
|
|
|
|
|
اینگونه نبود
بی تو باشم
دلخوش به غزلهای تمنای تو باشم
اینگونه نبود
از فراقت
چشم بسته در هیاهوی
|
|
|
|
|
بالشم عطر تو دارد
در نبودت همدم بالینمنگشته...
عطر بالش
مرا به رویا میسپارد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۵ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |